121:0.1 من تحت سرپرستی کمیسیونی متشکل از دوازده عضو برادری متحد بینابینهای یورنشیا، که مسئولیت آن توسط سرپرست مسئول رستۀ ما و ملک صادقِ مسئول ثبت مشترکاً به عهده گرفته شده است، عمل میکنم. من آن بینابینی ثانویه هستم که سابقاً به آندریاس رسول وصل بودم، و اجازه دارم روایت کارکردهای زندگی عیسی ناصری را آنطور که توسط مخلوقات زمینی رستۀ من مشاهده شدند، و متعاقباً توسط فرد بشری تحت سرپرستی موقت من بخشاً ثبت شدند به نگارش درآورم. با اطلاع از این که استاد او چگونه با دقت زیاد از به جا گذاشتن اسناد نوشته شده احتراز میکرد، آندریاس از تکثیر نسخههای روایت نوشته شدۀ خویش با عزمی راسخ خودداری ورزید. رویکردی مشابه از جانب رسولان دیگر عیسی نوشتن انجیلها را به اندازۀ زیاد به تأخیر انداخت.
121:1.1 عیسی در طول یک عصر انحطاط معنوی به این دنیا نیامد. در زمان تولد او یورنشیا چنان تجدید حیاتی از اندیشۀ معنوی و زندگی مذهبی را تجربه میکرد که در تمامی تاریخ پیشین خود بعد از آدم ندیده بود و در هیچ عصری نیز از آن هنگام آن را تجربه نکرده است. هنگامی که میکائیل در یورنشیا ظاهر شد، دنیا مطلوبترین شرایطی را که برای اعطای پسر آفریننده تا آن هنگام حاکم بود یا تاکنون حکمفرما بوده است عرضه نمود. درست در قرنهای پیش از این ایام فرهنگ یونانی و زبان یونانی در سراسر باختر و نزدیکی خاور گسترش یافته بود، و یهودیان که یک نژاد خاور نزدیک بودند، و طبیعتی بخشاً غربی و بخشاً شرقی داشتند به گونهای چشمگیر شایسته بودند که از چنین زمینههای فرهنگی و زبانی برای گسترش مؤثر یک مذهب جدید به شرق و غرب هر دو بهره گیرند. این شرایط بسیار مطلوب از طریق فرمانروایی مدارای سیاسی دنیای مدیترانه توسط رومیها بیشتر بهبود یافت.
121:1.2 ترکیب کامل تأثیرات دنیا با فعالیتهای پولس که در فرهنگ مذهبی یک عبرانی عبرانیان بود کاملاً روشن است[1][2][3]. او بشارت یک مسیح یهودی را به زبان یونانی اعلام نمود، در حالی که خود یک شهروند رومی بود.
121:1.3 هیچ چیز همانند تمدن ایام عیسی پیش از آن روزگاران یا از آن هنگام تاکنون در باختر دیده نشده است. تمدن اروپا تحت یک تأثیر خارقالعادۀ سهگانه متحد و هماهنگ گردید:
121:1.4 1- سیستمهای سیاسی و اجتماعی روم.
121:1.5 2- زبان و فرهنگ یونانی، و تا اندازۀ مشخص فلسفۀ آن.
121:1.6 3- نفوذ به سرعت در حال گسترش آموزشهای مذهبی و اخلاقی یهودی.
121:1.7 هنگامی که عیسی به دنیا آمد، تمامی دنیای مدیترانه یک امپراتوری متحد بود. برای اولین بار در تاریخ دنیا جادههای خوب مراکز اصلی بسیاری را به هم وصل میکردند. دریاها از دزدان دریایی تهی شده بودند، و یک عصر بزرگ از بازرگانی و سفر به سرعت در حال پیشروی بود. اروپا تا قرن نوزدهم بعد از مسیح دوباره از چنین دورۀ دیگری از سفر و بازرگانی بهرهمند نشد.
121:1.8 به رغم آرامش درونی و رفاه سطحی دنیای یونانی - رومی، اکثریت ساکنان امپراتوری در فلاکت و فقر پژمرده شده بودند. طبقۀ کوچک فوقانی غنی بود؛ عامۀ بشریت را یک طبقۀ نگون بخت و فقیر تحتانی تشکیل میداد. در آن روزها هیچ طبقۀ متوسط شاد و مرفه وجود نداشت؛ آن تازه داشت در جامعۀ روم پدیدار میگشت.
121:1.9 اولین کشمکشها میان کشورهای در حال گسترش روم و پارت در گذشتۀ اخیر آن دوران پایان یافته بود، و سوریه را در دستان رومیها باقی گذاشته بود. در ایام عیسی، فلسطین و سوریه از یک دورۀ رفاه، صلح نسبی، و مبادلۀ گستردۀ تجاری با سرزمینهای سوی شرق و غرب، هر دو، بهره میبردند.
121:2.1 یهودیان بخشی از نژاد قدیمیتر سامی بودند که همچنین شامل بابلیها، فینیقیها، و دشمنان اخیرتر روم، کارتاژیها میشد. در طول بخش آغازین اولین قرن بعد از مسیح، یهودیان با نفوذترین گروه مردمان سامی بودند، و اتفاقاً آنها یک مکان ویژۀ استراتژیک جغرافیایی را، آنطور که در آن هنگام برای بازرگانی بر آن حکومت میشد و سازمان یافته بود، در دنیا اشغال کرده بودند.
121:2.2 بسیاری از شاهراههای بزرگ که ملتهای دوران باستان را به هم وصل میکردند از میان فلسطین عبور میکردند، که بدین ترتیب مکان دیدار، یا مکان تقاطع سه قاره میشد. سفر، بازرگانی، و ارتشهای بابل، آشور، مصر، سوریه، یونان، پارت، و روم به طور موفقیتآمیز فلسطین را درنوردیدند. از روزگار دیرین، بسیاری از مسیرهای کاروانهای شرق از میان بخشی از این ناحیه به سوی اندک بنادر خوب پایانۀ شرقی دریای مدیترانه میگذشتند، و کشتیها از آنجا محمولههای آنها را به تمامی سواحل غرب حمل میکردند. و بیش از نیمی از این ترافیکِ کاروانها از میان شهر کوچک ناصره در جلیل یا در نزدیکی آن عبور میکرد.
121:2.3 اگر چه فلسطین منزلگاه فرهنگ مذهبی یهود و زادگاه مسیحیت بود، یهودیان در دنیا پراکنده بودند، و در میان بسیاری از ملتها زندگی میکردند و در هر استانِ کشورهای روم و پارت داد و ستد میکردند.
121:2.4 یونان یک زبان و یک فرهنگ را فراهم کرد، روم جادهها را ساخت و یک امپراتوری را متحد نمود، اما پراکندگی یهودیان، با بیش از دویست کنیسه و اجتماعات بسیار سازمان یافتۀ مذهبیشان که در نقاط مختلف در سرتاسر دنیای روم پراکنده بودند آن مراکز فرهنگی را فراهم نمودند که در آنها بشارت جدید پادشاهی آسمانی پذیرش اولیه را دریافت نمود، و متعاقباً از آنجا به بخشهای دور افتادۀ دنیا گسترش یافت.
121:2.5 هر کنیسۀ یهودی اقلیتی از ایمانداران غیریهودی، مردان ”پارسا“ یا ”خدا ترس“ را تحمل میکرد، و در میان این اقلیت تازه ایمان آورده بود که پولس اکثر گروندگان اولیۀ خود به مسیحیت را به وجود آورد[4][5]. حتی آستان مزین معبد اورشلیم از غیریهودیان تشکیل شده بود. میان فرهنگ، بازرگانی، و پرستش اورشلیم و انطاکیه رابطۀ بسیار نزدیکی وجود داشت. پیروان پولس در انطاکیه در ابتدا ”مسیحی“ نامیده میشدند[6].
121:2.6 تمرکز پرستش یهودیان در معبد اورشلیم به همان اندازه راز بقای یکتا پرستی آنان و وعدۀ پرورش و فرستادن یک مفهوم جدید و بسیط از آن خدای واحد تمامی ملتها و پدر تمامی انسانها را به دنیا تشکیل میداد. با وجود زوال تسلسلی از خدایگان ملی غیریهودی و ستمگران نژادی، سرویس معبد در اورشلیم نمایانگر بقای یک مفهوم فرهنگی مذهبی بود.
121:2.7 اگر چه مردم یهودی این زمان تحت سلطۀ روم بودند، از درجۀ قابل ملاحظهای از حکومت بر خود بهرهمند بودند، و با به یاد آوردن تنها دستاوردهای جدید قهرمانانۀ رهایی بخش آن زمان که توسط یهودای مکابی و جانشینان بلافصل وی به انجام رسید، با انتظار ظهور فوری یک نجات دهندۀ باز هم بزرگتر، مسیحی که مدتها انتظارش میرفت، سرزنده بودند.[7]
121:2.8 راز بقای فلسطین، پادشاهی یهودیان، به عنوان یک کشور نیمه مستقل در سیاست خارجی دولت روم نهفته بود که مایل بود کنترل شاهراه فلسطینی رفت و آمد میان سوریه و مصر و نیز ترمینالهای غربی مسیرهای کاروانی میان شرق و غرب را حفظ نماید. روم آرزوی برخاستن هیچ قدرتی را در شرق که بسط آتی او را در این مناطق محدود سازد نداشت. سیاست دسیسته که هدفش به مقابله کشانیدن سوریۀ سلوکی و مصر بطلمیوسی با یکدیگر بود شکوفایی فلسطین را به عنوان یک کشور جداگانه و مستقل ضروری میساخت. سیاست روم، زوال مصر، و تضعیف تدریجی سلوکیان در برابر قدرت در حال افزایش پارتها، روشن میسازد که چرا برای چندین نسل یک گروه کوچک و ناتوان از یهودیان قادر بود استقلالش را در برابر سلوکیان به سوی شمال و بطلمیوسیها به سوی جنوب حفظ نماید. یهودیان این آزادی نیکبختانه و استقلال از حکومت سیاسی مردمان اطراف و قدرتمندتر را به این واقعیت نسبت میدادند که آنها با مداخلۀ مستقیم یهوه ”مردم برگزیده“ بودند[8]. چنین رویکرد برتری نژادی این را تماماً برای آنها دشوارتر میساخت که سلطۀ روم را هنگامی که سرانجام بر سرزمینشان حاکم شد تحمل کنند. اما حتی در آن ساعت غمانگیز یهودیان از یادگیری این امر که مأموریتشان در دنیا معنوی بود، نه سیاسی، خودداری میورزیدند.
121:2.9 یهودیان در طول ایام عیسی به گونهای غیرمعمول بیمناک و شکاک بودند زیرا در آن هنگام توسط یک خارجی، هیرودیس ادومی، که از طریق عزیز کردن زیرکانۀ خویش نزد فرمانروایان رومی سلطۀ بر یهودیه را به دست آورد مورد حکمرانی واقع میشدند[9]. و گر چه هیرودیس به آداب و رسوم عبرانی ابراز وفاداری میکرد، برای بسیاری از خدایان عجیب اقدام به ساختن معابد نمود.
121:2.10 روابط دوستانۀ هیرودیس با حکمرانان رومی دنیا را برای سفر یهودیان امن ساخت و بدین ترتیب راه را برای نفوذ افزایش یافتۀ یهودیان حتی در بخشهای دوردست امپراتوری روم و ملل خارجی که با آنان معاهده داشت با بشارت جدید پادشاهی آسمانی باز کرد. حکومت هیرودیس همچنین به آمیختگی بیشتر فلسفههای عبرانی و یونانی کمک زیادی نمود.
121:2.11 هیرودیس بندر قیصریه را ساخت، و این امر به تبدیل شدن فلسطین به کانون دنیای متمدن کمک بیشتری نمود. او در سال 4 پیش از میلاد مسیح مرد، و پسرش هیرودیس آنتی پاس در طول دوران جوانی و خدمت روحانی عیسی تا سال 39 پس از میلاد مسیح بر جلیل و پریا حکومت کرد. آنتی پاس همانند پدرش یک سازندۀ بزرگ بود. او بسیاری از شهرهای جلیل از جمله مرکز مهم بازرگانی سفوریس را بازسازی کرد.
121:2.12 رهبران مذهبی اورشلیم و آموزگاران شرعیات یهود به جلیلیها کاملاً با نظر موافق نمینگریستند. هنگامی که عیسی به دنیا آمد جلیل بیشتر غیریهودی بود تا یهودی.
121:3.1 اگر چه شرایط اجتماعی و اقتصادی کشور روم در بالاترین سطح نبود، صلح و بهروزی گستردۀ داخلی برای اعطای میکائیل مطلوب بود. در قرن اول بعد از مسیح جامعۀ دنیای مدیترانه شامل پنج قشر به خوبی تعریف شده بود:
121:3.2 1- آریستوکراسی: طبقات فوقانی با پول و قدرت رسمی، گروههای صاحب امتیاز و حاکم.
121:3.3 2- گروههای تجاری. شاهزادههای تاجر و بانکداران، بازرگانان — وارد کنندگان و صادر کنندگان بزرگ — تاجران بینالمللی.
121:3.4 3- طبقۀ متوسط کوچک. اگر چه این گروه به راستی کوچک بود، بسیار بانفوذ بود و ستون اصلی اخلاقی کلیسای اولیۀ مسیحی را، که این گروهها را تشویق میکرد به صنایع دستی و داد و ستدهای گوناگون خود ادامه دهند، فراهم کرد. در میان یهودیان بسیاری از فریسیها به این طبقه از تجار تعلق داشتند.
121:3.5 4- پرولتاریای آزاد. این گروه از مرتبت اجتماعی اندکی برخوردار بود و یا این که از هیچ مرتبت اجتماعی برخوردار نبود. آنها گر چه به آزادی خود مغرور بودند، در وضعیت بسیار نامساعدی قرار داشتند زیرا مجبور بودند با کارگران برده رقابت کنند. طبقات فوقانی به آنان با دیدۀ تحقیر مینگریستند، و چنین استنتاج میکردند که آنها به جز ”مقاصد زاد و ولد“ بیخاصیت هستند.
121:3.6 5- بردگان. نیمی از جمعیت کشور روم برده بود. بسیاری افراد برتری بودند و به سرعت راه خود را در میان پرولتاریای آزاد و حتی در زمرۀ بازرگانان گشودند. اکثریت متوسط و یا بسیار سطح پایین بودند.
121:3.7 بردگی، حتی برای مردمان برتر، جنبهای از استیلای نظامی روم بود. قدرت ارباب روی بردهاش بیچون و چرا بود. کلیسای اولیۀ مسیحی عمدتاً شامل طبقات پایینتر و این بردگان بود.
121:3.8 بردگان برتر اغلب مزد دریافت میکردند و قادر میشدند با پسانداز درآمدهای خود آزادی خویش را بخرند. بسیاری از این بردگانِ رهایی یافته در کشور، کلیسا، و دنیای تجارت به مقامهای بالایی ارتقا یافتند. و درست چنین امکاناتی بود که کلیسای اولیۀ مسیحی را نسبت به این شکل تعدیل یافتۀ بردگی بسیار مدارا ساخت.
121:3.9 در قرن اول بعد از مسیح هیچ مشکل اجتماعی گستردهای در امپراتوری روم وجود نداشت. بخش عمدۀ مردم خود را متعلق به آن گروهی که بر حسب اتفاق در آن به دنیا آمده بودند میدانستند. همیشه درِ گشودهای وجود داشت که افراد با استعداد و توانا میتوانستند از طریق آن از طبقات پایینتر به بالاتر جامعۀ روم صعود کنند، اما مردم عموماً از مرتبت اجتماعی خود خرسند بودند. آنها آگاهی طبقاتی نداشتند، و نسبت به این تمایزات طبقاتی نیز به صورت بیعدالتی یا چیز ناروا نگاه نمیکردند. مسیحیت به هیچ وجه یک جنبش اقتصادی که هدفش بهبود مصائب طبقات فقیر باشد نبود.
121:3.10 اگر چه زن در سراسر امپراتوری روم نسبت به موقعیت محدودش در فلسطین از آزادی بیشتری برخوردار بود، دلبستگی خانوادگی و عطوفت طبیعی یهودیان بسیار فراتر از مهرورزی دنیای غیریهود بود.
121:4.1 غیریهودیان از نقطه نظر اخلاقی تا اندازهای نسبت به یهودیان پایینتر بودند، اما در قلوب غیریهودیان والامنشتر خاک وافری از نیکی طبیعی و عطوفت بالقوۀ بشری وجود داشت که جوانه زدن دانۀ مسیحیت و بار آوردن خرمن فراوان سرشت اخلاقی و دستاورد معنوی در آن میسر بود. دنیای غیریهودی در آن هنگام تحت سیطرۀ چهار فلسفۀ بزرگ قرار داشت که همگی کم و بیش از افلاطون گرایی پیشین یونانیها سرچشمه گرفته بودند. این مکاتب فلسفی عبارت بودند از:
121:4.2 1- اِپیکوریها. این مکتب فکری وقف دنبال نمودن شادمانی بود. اِپیکوریهای بهتر تسلیم زیادهرویهای نفسانی نشدند. حداقل این دکترین به رهایی رومیها از یک شکل مرگبارتر اعتقاد به قضا و قدر کمک نمود. آن آموزش داد که انسانها میتوانند کاری انجام دهند که وضعیت دنیوی خویش را بهبود بخشند. آن به گونهای مؤثر با خرافات جاهلانه پیکار نمود.
121:4.3 2- رواقیون. رواق گرایی فلسفۀ برتر طبقات بالاتر بود. رواقیون باور داشتند که یک خرد و تقدیر کنترل کننده بر تمامی طبیعت حاکم است. آنها آموزش میدادند که روانِ انسان الهی است؛ و این که در بدنی اهریمنی که طبیعتی فیزیکی دارد زندانی است. روان انسان از طریق زندگی هماهنگ با طبیعت، با خداوند، به آزادی دست مییابد؛ لذا پرهیزکاری به پاداش خود منجر میشود. رواق گرایی به یک اخلاقیات عالی فراز یافت. از آن هنگام هرگز هیچ سیستم صرفاً بشریِ فلسفی از این آرمان گرایی فراتر نرفته است. در حالی که رواقیون اذعان داشتند که ”اولاد خداوند“ هستند، نتوانستند او را بشناسند و بدین ترتیب نتوانستند او را بیابند[10]. رواق گرایی یک فلسفه باقی ماند؛ آن هرگز یک مذهب نشد. پیروان آن در صدد این برآمدند که اذهان خود را با آوای ذهن جهانی هماهنگ سازند، اما نتوانستند خود را به عنوان فرزندان یک پدر مهربان تجسم کنند. پولس به شدت به رواق گرایی گرایش داشت، آنگاه که نوشت: ”آموختهام که در هر حالتی که باشم، قانع باشم[11].“
121:4.4 3- کلبیون. اگر چه کلبیون فلسفۀ خویش را به دیوژنِ آتن ردیابی میکردند، بخش عمدۀ دکترین خود را از بقایای تعالیم ماکی ونتا ملک صادق گرفتند. کلبیگرایی سابقاً بیشتر یک مذهب بود تا یک فلسفه. اقلاً کلبیون فلسفۀ مذهبی خویش را دمکراتیک ساختند. آنها در مزارع و در بازارها مداوماً این دکترین خود را موعظه میکردند که ”اگر انسان بخواهد میتواند خود را نجات دهد.“ آنها سادگی و پرهیزکاری را موعظه میکردند و به انسانها اصرار میورزیدند که با بیپروایی با مرگ مواجه شوند. این موعظهگران سرگردان کلبی کار زیادی انجام دادند تا مردم تشنۀ معنویت را برای میسیونرهای آتی مسیحی آماده سازند. طرح موعظۀ مردمی آنان عمدتاً از روی الگو، و مطابق سبک رسالههای پولس بود.
121:4.5 4- شکگرایان. شکگرایی تأکید داشت که دانش مغلطهآمیز است، و این که اعتقاد راسخ و اطمینان غیرممکن است. آن یک رویکرد کاملاً منفی بود و هرگز گسترش نیافت.
121:4.6 این فلسفهها نیمه مذهبی بودند؛ آنها اغلب قوت دهنده، اخلاقی، و وارسته کننده بودند اما معمولاً بالاتر از مردم عادی بودند. به استثنای محتمل کلبی گرایی، آنها فلسفههایی برای قدرتمندان و خردمندان بودند، نه مذاهب نجات برای حتی فقیران و ضعیفان.
121:5.1 در سراسر اعصار پیشین مذهب عمدتاً یک امر مربوط به قبیله یا ملت بود؛ آن اغلب یک امر مورد علاقه برای فرد نبود. خدایان قبیلهای یا ملی بودند، نه شخصی. چنین سیستمهای مذهبی برای آرزوهای فردیِ معنویِ شخصِ معمولی خشنودی اندکی فراهم میکردند.
121:5.2 در ایام عیسی مذاهب باختر شامل اینها بودند:
121:5.3 1- فرقههای بت پرست. اینها ترکیبی از اسطوره پردازی یونانی و لاتین، وطن پرستی، و سنت بودند.
121:5.4 2- پرستش امپراتورها. این خدا سازی انسان به عنوان سمبل کشور برای یهودیان و مسیحیان اولیه به طور بسیار جدی ناخوشایند بود و مستقیماً به اذیت و آزار تلخ هر دو کلیسا توسط دولت روم انجامید.
121:5.5 3- طالع بینی. این دانش دروغین بابل در سراسر امپراتوری یونانی - رومی به شکل یک مذهب توسعه یافت. حتی در قرن بیستم انسان از این اعتقاد خرافی به طور کامل رهایی نیافته است.
121:5.6 4- مذاهب اسرارآمیز. سیلابی از فرقههای اسرارآمیز بر چنین دنیای تشنۀ معنویت سرازیر شده بود، مذاهب جدید و عجیب از خاور نزدیک، که مردم عادی را شیفتۀ خود نموده و به آنها وعدۀ نجات فردی داده بود. این مذاهب به سرعت اعتقاد مورد پذیرش طبقات پایینی دنیای یونانی - رومی گردیدند. و آنها کار زیادی برای آماده سازی مسیر برای گسترش سریع آموزشهای بسیار برتر مسیحی که یک برداشت شکوهمند از الوهیت ارائه مینمودند و با یک الهیات کنجکاوی برانگیز برای هوشمندان و یک پیشنهاد عمیق نجات برای همه، از جمله انسان عادی نادان اما تشنۀ معنویت آن روزگاران همراه بود، انجام دادند.
121:5.7 مذاهب اسرارآمیز موجب پایان اعتقادات ملی شدند و به تولد فرقههای بیشمار شخصی منجر گشتند. رازها بسیار بودند اما همگی با اینها تعیین ویژگی میشدند:
121:5.8 1- یک افسانۀ اسطورهای، یک چیز اسرارآمیز، که نامش را از آن گرفته بود. به عنوان یک قاعده این راز به داستان زندگی و مرگ و بازگشت به حیات یک خدا مربوط میشد، همانطور که با تعالیم میترائیسم مشخص است، که برای مدتی با یک رقیب، فرقۀ در حال ظهور مسیحیت پولس، همزمان بود.
121:5.9 2- فرقههای سرّی غیرملی و میان نژادی بودند. آنها شخصی و برادرانه بودند، و موجب پدیداری برادریهای مذهبی و جوامع بیشمار فرقهای شدند.
121:5.10 3- آنها در جلسات خود با مراسم مفصل عضویت و آیین تحسین برانگیز پرستشی تعیین ویژگی میشدند. مراسم و تشریفات مخفی آنها گاهی اوقات هولناک و منزجر کننده بود.
121:5.11 4- اما صرف نظر از این که طبیعت مراسم آنها یا درجۀ زیاده رویهای آنها چه بود، این فرقههای سرّی به طور ثابت به پیروان خود نجات، ”رهایی از بدبختی، بقا بعد از مرگ، و حیات جاودان در قلمروهای شادمان در آن سوی دنیای محنت و بردگی“ را وعده میدادند.[12][13][14][15]
121:5.12 اما مرتکب این خطا نشوید که تعالیم عیسی را با فرقههای سرّی اشتباه گیرید. محبوبیت فرقههای سرّی تجسس انسان را برای بقا آشکار میسازد، و لذا یک گرسنگی و تشنگی واقعی برای مذهب شخصی و تقوای فردی را به نمایش میگذارد. اگر چه فرقههای سرّی نتوانستند این اشتیاق را به قدر مکفی ارضا کنند، راه را برای ظهور متعاقب عیسی، که به راستی نان و آب حیات را به این دنیا آورد آماده ساختند.
121:5.13 پولس در تلاش برای این که تبعیت گسترده نسبت به انواع بهتر مذاهب اسرارآمیز را مورد استفاده قرار دهد، تعالیم عیسی را طوری جرح و تعدیل نمود که آنها را برای تعداد بیشتری از نوکیشان آتی بیشتر قابل پذیرش سازد. اما حتی عدول پولس از تعالیم عیسی (مسیحیت) از بهترین فرقههای اسرارآمیز برتر بود، بدین لحاظ که:
121:5.14 1- پولس یک رستگاری اخلاقی، یک نجات نیکخویانه را آموزش داد. مسیحیت یک حیات نوین را مژده داد و یک آرمان نو را اعلام نمود. پولس آیین سحرآمیز و افسونگریهای مرسوم را رها نمود.
121:5.15 2- مسیحیت مذهبی را ارائه نمود که با راه حلهای نهایی برای معضلات بشری دست به گریبان بود، زیرا نه تنها رهایی از اندوه و حتی از مرگ را ارزانی میداشت، بلکه همچنین رهایی از گناه را وعده میداد که با اعطای یک سیرت پرهیزکار که از کیفیتهای جاودانۀ بقا برخوردار است دنبال میشد.
121:5.16 3- فرقههای اسرارآمیز روی اسطورهها بنا شده بودند. مسیحیت، آنطور که پولس آن را موعظه میکرد، روی یک واقعیت تاریخی بنیاد نهاده شده بود: اعطای میکائیل، پسر خداوند، به نوع بشر.
121:5.17 اخلاقیات در میان غیریهودیان لزوماً به فلسفه یا مذهب مربوط نبود. خارج از فلسطین همیشه به ذهن مردم خطور نمیکرد که کاهن یک مذهب میبایست در یک زندگی اخلاقی پیشگام باشد. مذهب یهودی و متعاقباً تعالیم عیسی و بعدها مسیحیتِ در حال تکاملِ پولس اولین مذاهب اروپایی بودند که یک دست را روی اخلاقیات و دیگری را روی کردار نیک میگذاشتند، و اصرار میورزیدند که مذهب گرایان به هر دو قدری توجه کنند.
121:5.18 عیسی در میان چنین نسلی از انسانها، که تحت استیلای چنین سیستمهای ناکامل فلسفی قرار داشتند و با چنین فرقههای پیچیدۀ مذهبی حیران بودند، در فلسطین به دنیا آمد. و او متعاقباً بشارت مذهب شخصی خویش — فرزندی با خداوند — را به همین نسل ارائه نمود.
121:6.1 تا پایان قرن اول پیش از مسیح اندیشۀ مذهبی اورشلیم به اندازۀ فوقالعاده زیاد تحت تأثیر تعالیم فرهنگی یونانی و حتی فلسفۀ یونانی قرار گرفته و تا اندازهای توسط آن تعدیل یافت. در رقابت طولانی میان نظرات مکاتب شرقی و غربیِ فکریِ عبرانی، اورشلیم و باقیماندۀ باختر و خاور به طور کلی دیدگاه غربی یهودی یا تعدیل یافتۀ یونانی را پذیرفتند.
121:6.2 در روزگاران عیسی سه زبان در فلسطین رایج بود: مردم عادی با لهجهای از زبان آرامی صحبت میکردند؛ کاهنان و استادان شرعیات به زبان عبرانی تکلم میکردند؛ طبقات تحصیل کرده و لایههای بالایی یهودیان به طور کلی یونانی صحبت میکردند. ترجمۀ اولیۀ متون مقدس عبرانی به یونانی در اسکندریه به اندازۀ زیاد مسئول استیلای متعاقب بخش یونانی فرهنگ و الهیات یهودی بود. و نوشتههای آموزگاران مسیحی به زودی در همان زبان ظاهر گشت. تاریخ رنسانس یهودیت به ترجمۀ یونانی متون مقدس عبرانی باز میگردد. این یک تأثیر حیاتی بود که بعدها گرایش فرقۀ مسیحی پولس را به سوی غرب به جای شرق تعیین نمود.
121:6.3 اگر چه اعتقادات یونانی شدۀ یهودی به قدر بسیار اندکی از تعالیم اِپیکوریها تأثیر پذیرفت، به طور مادی متأثر از فلسفۀ افلاطون و دکترین ایثارگرانۀ رواقیون بود. یورش بزرگ رواق گرایی از طریق کتاب چهارم مکابیون به نمایش در میآید. نفوذ فلسفۀ افلاطونی و دکترین رواقیون هر دو در خردمندی سلیمان نشان داده میشود. یهودیان یونانی شده به متون مقدس عبرانی چنان تفسیر نمادینی آوردند که در منطبق ساختن الهیات عبرانی با فلسفۀ مورد تقدیس ارسطویی خویش مشکلی نیافتند. اما این تماماً به سردرگمی فاجعه باری انجامید تا این که این مشکلات توسط فیلون اسکندرانی به دست گرفته شدند. او به سازگار کردن و همساز کردن فلسفۀ یونانی و الهیات عبرانی اقدام نمود و آنها را به صورت سیستمی فشرده و نسبتاً منسجم از باورها و رسوم مذهبی درآورد. و این آموزش بعدیِ ترکیب فلسفۀ یونانی و الهیات عبرانی بود که در هنگام زندگی و تدریس عیسی در فلسطین رایج بود، و پولس آن را به عنوان مبنایی که فرقۀ پیشرفتهتر و روشنگر مسیحیت خویش را روی آن بنا نهاد به کار گرفت.
121:6.4 فیلون یک آموزگار بزرگ بود؛ از هنگام روزگار موسی انسانی زندگی نکرده بود که چنین تأثیر عمیقی بر افکار اخلاقی و مذهبی دنیای باختر اعمال کند. در زمینۀ ترکیب عناصر بهتر در سیستمهای معاصرِ تعالیم اخلاقی و مذهبی، هفت آموزگار برجستۀ بشری وجود داشتهاند: ستارد، موسی، زرتشت، لائوتسه، بودا، فیلون، و پولس.
121:6.5 پولس، بسیاری، ولی نه تمامی تناقضات فیلون را که ناشی از تلاش برای ادغام فلسفۀ عرفانی یونانی و دکترین رواق گرایانۀ رومی با الهیات شریعت عبرانیان بود شناخت و آنها را از الهیات بنیادین پیش مسیحی خویش با خردمندی حذف نمود. فیلون راه را برای پولس آماده ساخت تا مفهوم تثلیث بهشت را که برای مدتها در الهیات یهودی خاموش بود به طور کاملتر ترمیم سازد. تنها در یک مورد پولس نتوانست با فیلون همگام باشد یا از تعالیم این یهودی ثروتمند و تحصیل کردۀ اسکندریه پیشی گیرد، و آن دکترین کفاره بود. فیلون رهایی از دکترین بخشش فقط از طریق ریختن خون را آموزش میداد. او همچنین احتمالاً به واقعیت و حضور تنظیم کنندگان فکر روشنتر از پولس نگاهی اجمالی نمود. اما منشأ تئوری پولس در زمینۀ گناه آغازین، دکترین گناه ارثی و شرارت ذاتی و رستگاری از آن، بخشاً میترایی بود، و با الهیات عبرانی، فلسفۀ فیلون، یا تعالیم عیسی وجه مشترک اندکی داشت. برخی از جنبههای تعالیم پولس در رابطه با گناه آغازین و کفاره منشأ در خود او داشت.
121:6.6 انجیل یوحنا، آخرین روایات حیات زمینی عیسی، خطاب به مردمان غربی صورت گرفت و داستان خود را عمدتاً با در نظر گرفتن دیدگاه مسیحیان آتی اسکندرانی، که همچنین پیروان تعالیم فیلون بودند، ارائه مینماید.
121:6.7 حدوداً در زمان مسیح یک برگشت عجیب احساسی نسبت به یهودیان در اسکندریه به وقوع پیوست، و از این پایگاه سابق یهودی یک موج خصمانۀ اذیت و آزار پیش رفت که حتی تا روم وسعت یافت، و هزاران نفر از آنجا تبعید شدند. اما این تلاش برای غلط جلوه دادن مدت کوتاهی دوام آورد. دولت سلطنتی فوراً آزادیهای محدود شدۀ یهودیان را در سرتاسر امپراتوری به طور کامل بازگرداند.
121:6.8 در سرتاسر تمامی دنیای پهناور، صرف نظر از این که یهودیان به واسطۀ تجارت یا ستم کجا خود را پراکنده یافتند، همگی قلوب خود را با یک پیمان به سوی معبد مقدس در اورشلیم متمرکز نگاه داشتند. الهیات یهودی آنطور که در اورشلیم تفسیر شده و به کار بسته میشد بقا یافت. با این همه آن چندین بار با دخالت به موقع برخی آموزگاران بابلی از فراموشی نجات یافت.
121:6.9 تا دو و نیم میلیون نفر از این یهودیانِ پراکنده شده برای برگزاری جشن فستیوالهای ملی مذهبی خویش به اورشلیم میآمدند. و صرف نظر از این که تفاوتهای فقهی یا فلسفی یهودیان شرقی (بابلیها) و غربی (یونانیها) چه بود، آنها همگی در این که اورشلیم مرکز پرستشی آنان باشد در توافق بودند و پیوسته چشم انتظار آمدن مسیح بودند.
121:7.1 تا ایام عیسی یهودیان به برداشت تثبیت شدهای از منشأ، تاریخ، و سرنوشت خویش رسیده بودند. آنها میان خود و دنیای غیریهودی یک دیوار سخت جدایی ساخته بودند؛ آنها به تمامی راههای غیریهودی با دیدۀ تحقیر محض مینگریستند. آنها کلام شریعت را پرستش میکردند و بر مبنای غرور تباریِ کاذب در شکلی از پارسانمایی افراط میکردند. آنها تصورات پیش پندار شدهای پیرامون مسیح موعود شکل داده بودند، و بیشترِ این انتظارات مسیحی را مجسم میکرد که میبایست به عنوان بخشی از تاریخ ملی و نژادی آنها بیاید. برای عبرانیانِ آن روزها الهیات یهودی به طور قطعی تثبیت شده و برای ابد ثابت بود.
121:7.2 آموزشها و اعمال عیسی پیرامون بردباری و مهربانی بر خلاف رویکرد مستمر یهودیان نسبت به مردمان دیگر که آنها آنان را لامذهب میدانستند بود. یهودیان برای نسلها رویکردی را نسبت به دنیای خارج پرورانده بودند که این را برای آنان غیرممکن میساخت که تعالیم استاد را پیرامون برادری معنوی انسان بپذیرند. آنها مایل نبودند که تحت شرایط یکسان یهوه را با غیریهودیان قسمت کنند و به همین ترتیب مایل نبودند که پسر خداوند را به عنوان کسی که چنین دکترین جدید و عجیبی را آموزش میداد بپذیرند.
121:7.3 کاتبان، فریسیان، و کاهنان یهودیان را در یک اسارت شدید از آداب پرستی و شریعت گرایی نگاه داشتند، اسارتی که از اسارت تحت حکومت سیاسی روم بسیار بیشتر واقعی بود. یهودیان روزگار عیسی نه تنها زیر یوغ شریعت نگاه داشته شده بودند بلکه به واسطۀ مطالبات بردهوار سنتها، که هر زمینه از زندگی شخصی و اجتماعی را در بر میگرفت و به آن تهاجم میکرد، به همان اندازه گرفتار بودند. این مقررات ریزِ مربوط به کردار، هر یهودی وفادار را دنبال میکرد و بر او حاکم بود، و عجیب نیست که آنها یکی از افراد خویش را که جسورانه سنتهای مقدس آنان را نادیده میانگاشت و جرأت مینمود که مقررات دیرین گرامی نگاه داشته شدۀ آنان را پیرامون رفتار اجتماعی مورد تمسخر قرار دهد فوراً طرد کردند. آنها به سختی میتوانستند با تعالیم کسی که در برخورد با خشک اندیشیهایی که آنان تصور میکردند توسط خود ابراهیمِ پدر مقرر شده درنگ نمیکرد با نظر موافق بنگرند. موسی شریعتشان را به آنان داده بود و آنها به سازش تمایل نداشتند.
121:7.4 تا هنگام قرن اول بعد از مسیح، تفسیر گفته شدۀ شریعت توسط آموزگاران شناخته شده، کاتبان، به مرجعیتی بالاتر از خودِ شریعتِ نگاشته شده تبدیل شده بود. و تمامی این امر این را برای برخی از رهبران مذهبی یهودیان آسانتر ساخت که موجب صف آرایی مردم بر ضد پذیرش یک بشارت جدید شوند.
121:7.5 این شرایط این را برای یهودیان غیرممکن میساخت که سرنوشت الهی خویش را به عنوان قاصدان بشارت جدیدِ آزادی مذهبی و رهایی معنوی تحقق بخشند. آنها نمیتوانستند غل و زنجیرهای سنت را بشکنند. ارمیا چنین گفته بود که ”باید شریعت در قلوب انسانها نوشته شود“[16]. حزقیال در رابطه با ”روحی جدید که باید در روان انسان زندگی کند“ سخن گفته بود، و نویسندۀ مزامیر دعا کرده بود که خداوند ”دلی پاک در درون بیافریند و روحی راست از نو عطا کند[17][18].“ اما هنگامی که مذهب یهودیِ کارهای نیک و بردگی نسبت به شریعت قربانیِ رکودِ رخوتِ سنت گرایان گشت، حرکت تکامل مذهبی به سمت غرب به سوی مردمان اروپا گذار نمود.
121:7.6 و بدین ترتیب مردمی متفاوت فرا خوانده شدند تا یک الهیات در حال پیشروی را به دنیا حمل کنند، سیستمی از آموزش که نمایانگر فلسفۀ یونانیها، شریعت رومیها، اخلاقیات عبرانیان، و بشارت حرمت شخصیت و رهایی معنوی را که توسط پولس تدوین شده بود و مبنی بر تعالیم عیسی بود میبود.
121:7.7 فرقۀ مسیحیت پولس اخلاقیاتش را به صورت یک نشان تولد یهودی به نمایش درآورد. یهودیان به تاریخ به عنوان مشیت خداوند — کار یهوه — مینگریستند. یونانیان برداشتهای روشنتری از حیات جاودان به آموزش جدید آوردند. دکترین پولس در الهیات و فلسفه نه تنها از تعالیم عیسی بلکه همچنین از افلاطون و فیلون تأثیر پذیرفت. او در اخلاقیات نه تنها از مسیح بلکه همچنین از رواق گرایان الهام یافت.
121:7.8 بشارت عیسی، آنطور که در فرقۀ مسیحیت انطاکیۀ پولس نمایان بود، با آموزشهای زیرین آمیخته شد:
121:7.9 1- استدلال فلسفی نوکیشان یونانی به یهودیت، از جمله برخی از برداشتهای آنان پیرامون حیات جاودان.
121:7.10 2- تعالیم جذاب فرقههای رایج اسرارآمیز، به ویژه دکترین میتراییِ رستگاری، کفاره، و نجات از طریق قربانی که توسط خدایی صورت گرفته بود.
121:7.11 3- اخلاقیات قدرتمند مذهب تثبیت شدۀ یهودی.
121:7.12 امپراتوری مدیترانهای روم، پادشاهی پارتها، و مردمان مجاور روزگار عیسی همگی ایدههایی خام و بدوی پیرامون جغرافیای دنیا، ستاره شناسی، بهداشت، و بیماری داشتند؛ و طبعاً به واسطۀ گفتههای جدید و تکان دهندۀ نجار ناصره شگفت زده شدند. عقاید جن زدگی، خوب و بد، نه فقط توسط موجودات بشری مورد باور بودند، بلکه بسیاری تصور میکردند که هر تخته سنگ و درخت جن زده است. این یک عصر طلسم و جادو بود، و هر کس به معجزات به عنوان رخدادهای عادی اعتقاد داشت.
121:8.1 ما در انطباق با حکم خود، تا جایی که ممکن است تلاش کردهایم که اسناد موجودی را که به زندگی عیسی در یورنشیا مربوط است به کار بریم و تا اندازهای هماهنگ سازیم. اگر چه ما از دسترسی به نوشتۀ مفقود شدۀ آندریاس رسول بهرهمند گشتهایم و از تشریک مساعی با گروه عظیمی از موجودات آسمانی که در طول روزگاران اعطای میکائیل (به ویژۀ تنظیم کنندۀ اکنون شخصی شدۀ او) در کرۀ زمین بودند سود بردهایم، هدف ما همچنین این بوده است که از انجیلهای موسوم به متی، مرقس، لوقا، و یوحنا استفاده کنیم.
121:8.2 منشأ این نگارشات عهد جدید در جزئیات زیرین بود:
121:8.3 1- انجیل مرقس. یوحنای مرقس قدیمیترین (به جز نوشتههای آندریاس)، خلاصهترین، و سادهترین نگارش را پیرامون زندگی عیسی نوشت. او استاد را به عنوان یک خادم، به عنوان انسان در میان انسانها ارائه نمود. اگر چه مرقس مرد جوانی بود که روی بسیاری از صحنههایی که توصیف میکند مکث نمود، نگاشتۀ او در واقع انجیل به روایت شمعون پطرس میباشد. او در آغاز با پطرس و بعد با پولس معاشر بود. مرقس این نگاشته را با تشویق پطرس و با درخواست صمیمانۀ کلیسای روم نوشت. مرقس با آگاهی از این که استاد هنگامی که در زمین و در جسم بود چطور مداوماً از نوشتن تعالیمش خودداری میکرد، مثل رسولان و سایر حواریون پیشگام در نوشتن آنها مردد بود. اما پطرس احساس کرد که کلیسای روم به کمک چنین روایت نوشته شدهای نیاز دارد، و مرقس رضایت داد که آماده سازی آن را به عهده گیرد. او پیش از این که پطرس در سال 67 بعد از میلاد مسیح بمیرد یادداشتهای بسیاری نوشت، و مطابق متن خلاصهای که توسط پطرس و برای کلیسای روم تأیید شد، فوراً بعد از مرگ پطرس نوشتن خود را آغاز نمود. انجیل نزدیک به پایان سال 68 بعد از میلاد مسیح تکمیل گردید. مرقس کاملاً از روی حافظۀ خودش و حافظۀ پطرس نوشت. از آن هنگام نوشته به قدر قابل ملاحظهای تغییر یافته است. مطالب متعددی حذف شدهاند و متون بعدی در پایان اضافه شدهاند تا جانشین یک پنجمِ پایانیِ انجیل اولیه شوند که پیش از این که رونوشت برداری شود از اولین نسخۀ خطی از دست رفت. این نوشتۀ مرقس، به همراه نگارشات آندریاس و متی، مبنای نوشته شدۀ کلیۀ روایات متعاقب انجیلی بود که در صدد توصیف زندگی و تعالیم عیسی برآمد.
121:8.4 2- انجیل متی. به اصطلاح انجیل به روایت متی تاریخچۀ زندگی استاد است که برای آموزش معنوی مسیحیان یهودی نوشته شد. نویسندۀ این نوشته مداوماً به دنبال این است که در زندگی عیسی کارهایی را که او کرد نشان دهد، که ”مطابق آنچه که پیامبر گفت تحقق یافت.“ انجیل متی عیسی را به عنوان پسر داوود توصیف میکند، و او را به عنوان فردی که احترام زیادی برای شریعت و پیامبران قائل است تصویر میکند[19].[20]
121:8.5 متی رسول این انجیل را ننوشت. آن توسط ایسادور، یکی از شاگردان او نوشته شد، که در کارش به عنوان یک کمک نه فقط از خاطرۀ شخصی متی پیرامون این رخدادها، بلکه همچنین از نگاشتۀ مشخصی که پیرامون گفتههای عیسی مستقیماً بعد از مصلوب شدن او به رشتۀ تحریر در آورده بود برخوردار بود. ایسادور این نوشته را که توسط متی به زبان آرامی نوشته شده بود به یونانی نوشت. قصد این نبود که با نسبت دادن نوشته به متی فریبکاری شود. در آن روزها رسم بر این بود که شاگردان آموزگاران خود را بدین نحو ارج نهند.
121:8.6 نوشتۀ اولیۀ متی، درست پیش از آن که او اورشلیم را به منظور انجام موعظههای بشارتی ترک کند، در سال 40 بعد از میلاد مسیح اصلاح گردید و بر آن افزوده گشت. این یک نوشتۀ خصوصی بود. آخرین نسخه در سوزاندن یک صومعۀ سوری در سال 416 بعد از میلاد مسیح نابود شده بود.
121:8.7 ایسادور در سال 70 بعد از میلاد مسیح بعد از محاصرۀ شهر توسط ارتشهای تیتوس از اورشلیم گریخت، و نسخهای از یادداشتهای متی را با خود به پلا برد. ایسادور در سال 71، در حالی که در پلا زندگی میکرد انجیل به روایت متی را نوشت. او همچنین چهار پنجم اول نوشتۀ مرقس را با خود همراه داشت.
121:8.8 3- انجیل لوقا. لوقا، پزشک انطاکیه در پیسیدیا، یک نوکیش غیریهودی پولس بود، و داستان کاملاً متفاوتی از زندگی استاد نوشت. او شروع به دنبال کردن پولس نمود و در سال 47 بعد از میلاد مسیح پیرامون زندگی و تعالیم عیسی از او آموخت. لوقا بخش عمدۀ ”فیض خداوند عیسی مسیح“ را همینطور که این وقایع را از پولس و دیگران جمع آوری نمود در نوشتۀ خود حفظ میکند. لوقا استاد را به عنوان ”دوست مالیات گیران و گناهکاران“ ارائه میکند[21]. او یادداشتهای زیاد خود را تا بعد از مرگ پولس به صورت انجیل تدوین ننمود[22]. لوقا در سال 82 در آخا دست به نوشتن زد. او برنامه داشت سه کتاب پیرامون تاریخ مسیح و مسیحیت بنویسد اما درست پیش از آن که دومین این آثار، ”اعمال رسولان“، را تمام کند در سال 90 بعد از میلاد مسیح مرد.
121:8.9 لوقا برای گردآوری مطلب این انجیل ابتدا به داستان زندگی عیسی، آنطور که پولس آن را برای او نقل کرده بود، اتکا کرد. از این رو انجیل لوقا از جهاتی انجیل به روایت پولس است. اما لوقا منابع اطلاعاتی دیگری داشت. او نه تنها با شاهدان زیادی پیرامون رخدادهای بیشمار زندگی عیسی که ثبت مینماید مصاحبه نمود، بلکه او یک نسخه از انجیل مرقس، یعنی چهار پنجم اول، نوشتۀ ایسادور، و یک نوشتۀ خلاصه که در سال 78 بعد از میلاد مسیح توسط یک ایماندار به نام سِدِس در انطاکیه نگاشته شد را نیز با خود داشت. لوقا همچنین یک نسخۀ ناقص و بسیار اصلاح شده از برخی یادداشتهایی را که ظاهراً آندریاس رسول نوشته بود داشت.
121:8.10 4- انجیل یوحنا. انجیل به روایت یوحنا بخش عمدۀ کار عیسی در یهودیه و اطراف اورشلیم را نقل میکند که در نوشتههای دیگر موجود نیست. این به اصطلاح انجیل به روایت یوحنا، پسر زِبدی است، و گر چه یوحنا آن را ننوشت، او موجب الهام آن گشت. آن از زمان نگارش اولش چندین بار اصلاح شده است که چنین به نظر رساند که توسط خود یوحنا نوشته شده است. هنگامی که این نوشته به رشتۀ تحریر درآمد، یوحنا انجیلهای دیگر را داشت، و دید که مطالب زیادی از آنها حذف شده است. از این رو او در سال 101 بعد از میلاد مسیح همکار خود ناتان، یک یهودی یونانی از قیصریه، را تشویق کرد که نوشتن را آغاز کند. یوحنا مطلبش را از طریق حافظه و از طریق رجوع به سه نوشتهای که از پیش موجود بود فراهم نمود. او هیچ نگارش نوشته شدهای از خود نداشت. رسالهای که به ”اول یوحنا“ شهرت دارد به عنوان یک نامۀ رو برای اثری که ناتان تحت هدایت او به وجود آورد توسط خود یوحنا نوشته شد.
121:8.11 کلیۀ این نویسندگان تصاویر صادقانهای از عیسی عرضه نمودند، آنطور که دیدند، به خاطر داشتند، یا از او آموخته بودند، و آنطور که برداشتهای آنان از این رخدادهای دور به وسیلۀ طرفداری متعاقب آنان از الهیات مسیحیت پولس تأثیر پذیرفت. و این نگارشات، گر چه ناقص هستند، برای تغییر مسیر تاریخ یورنشیا برای تقریباً دو هزار سال کافی بودهاند.
121:8.12 [اعلانیه: من در اجرای مأموریتم برای ذکر مجدد تعالیم و بازگویی کارهای عیسی ناصری به طور آزادانه از کلیۀ منابع نگارشی و اطلاعات سیارهای مطلب درآوردهام. انگیزۀ غالب من آماده سازی نگاشتهای بوده است که نه تنها برای نسل انسانهایی که اکنون زندگی میکنند روشنگر خواهد بود، بلکه همچنین ممکن است برای تمامی نسلهای آینده یاری کننده باشد. از اندوختۀ عظیم اطلاعات که برای من فراهم شده است، من آن را که برای تحقق این هدف از همه مناسبتر است انتخاب نمودهام. تا جایی که ممکن است من اطلاعات خود را از منابع کاملاً بشری به دست آوردهام. فقط هنگامی که چنین منابعی بسنده نبودند، من به آن اسنادی که فوق بشری هستند متوسل شدهام. هنگامی که عقاید و برداشتها پیرامون زندگی و تعالیم عیسی توسط یک ذهن بشری به گونهای قابل قبول ابراز شدند، من به گونهای تغییرناپذیر تقدم را به این الگوهای فکری ظاهراً بشری دادم. اگر چه من در پی این بودهام که توصیف لغوی را تنظیم کنم تا با برداشتمان از معنی واقعی و مفهوم حقیقی زندگی و تعالیم استاد بهتر مطابقت داشته باشم، تا جایی که ممکن است، در کلیۀ روایتهای خود به برداشت واقعی و الگوی فکری بشری وفادار ماندهام. من به خوبی میدانم که آن مفاهیمی که منشأ در ذهن بشری داشتهاند برای کلیۀ اذهان دیگر بشری قابل قبولتر و یاری کنندهتر خواهند بود. من هنگامی که نتوانستم برداشتهای ضروری را در نگارشات بشری یا در توصیفات بشری بیابم، آنگاه به منابع حافظهای مخلوقات زمینی رستۀ خودم، بینابینیها، متوسل شدهام. و هنگامی که آن منبع ثانوی اطلاعاتی ناکافی بود، بیدرنگ به منابع فوق سیارهای اطلاعاتی متوسل شدهام.
121:8.13 یادداشتهایی را که من جمعآوری کردهام، و این روایت زندگی و تعالیم عیسی را از آنها آماده ساختهام — جدا از حافظۀ مربوط به نگاشتۀ آندریاس رسول — در بر گیرندۀ گوهرهای فکری و مفاهیم برتر پیرامون تعالیم عیسی است که از بیش از دو هزار موجود بشری گردآوری شده است که از روزگاران عیسی تا زمان نگارش این آشکارسازیها، و به عبارت صحیحتر بازگویی آنها، در کرۀ زمین زندگی کردهاند. تنها هنگامی اجازۀ مکاشفهای به کار گرفته شده است که نگارشات بشری و برداشتهای بشری نتوانستهاند یک الگوی مکفی فکری فراهم سازند. کمیسیون مکاشفهای من مرا منع نمود که به منابع فوق بشری اطلاعاتی یا توصیفی توسل جویم، مگر این که بتوانم شهادت دهم در تلاشهایم برای یافتن توصیف مورد نیازِ نظری در منابع صرفاً بشری ناکام بودهام.
121:8.14 هر چند که من با تشریک مساعی با یازده بینابینی همتا و همیار خود و تحت سرپرستی ملک صادقِ مسئول ثبت، این روایت را مطابق برداشت خود از ترتیب مؤثر آن و در پاسخ به گزینش خود برای بیان فوری به تصویر درآوردهام، با این وجود، اکثر ایدهها و حتی برخی از توصیفات مؤثری که بدین گونه به کار گرفتهام منشأ در اذهان انسانهای بسیاری از نژادهایی دارد که در طول نسلهای بینابین، درست تا عصر آنهایی که در هنگام نگارش این روایات هنوز زنده هستند، در زمین زندگی کردهاند. از بسیاری جهات من بیشتر به عنوان یک گردآورنده و اصلاح کننده خدمت کردهام تا یک نقل کنندۀ آغازین. من بیدرنگ آن ایدهها و برداشتهای ترجیحاً بشری را که مرا قادر میسازد مؤثرترین تصویر از زندگی عیسی را بیافرینم، و مرا واجد شرایط میسازد که تعالیم بینظیر او را به گونهای چشمگیر با یاری کنندهترین و برای همه الهام بخشترین عبارت پردازی بازگویی کنم برگزیدهام. من از جانبِ برادریِ بینابینیهای متحدِ یورنشیا، با سپاس فراوان مدیون بودن خودمان را نسبت به تمامی منابع نگارشی و مفهومی که در بازگویی مبسوطتر ما از زندگی عیسی در زمین در بخشهای بعد مورد استفاده قرار گرفتهاند اذعان میدارم.]